Clik here to view.
رمان درد دل –قسمت چهارم
رمان درد دل – قسمت چهارم همونطور بهشون خیره شده بودم و با خودم تجسم می کردم وقتی سیامک بفهمه چه کار کردم چه شکلی سرخم می کنه س: خانم لویس دور افتادن از دوستان سرمو به سمت صدا برگردوندم یک شلوار لی...
View ArticleClik here to view.
رمان درد دل –قسمت آخر
رمان درد دل – قسمت آخر صادقی: الان مشکلاتی که خانم لویس باهاشون درگیر هستن چیا هست سپهراد: خب مشکلاتی زیادی هست که ایشون باهاشون درگیری دارن اما می تونم بگم اصلی ترین دغدغه ی الان ما ورود خانم لویس به...
View ArticleClik here to view.
رمان کمبود عشق –قسمت اول
رمان کمبود عشق – قسمت اول مقدمه: حالا کره ی جغرافیای من داره می چرخه.اینبار مقصدش کجاست؟!شاید ایران خودمون باشه،ولی نه!چون هنوز زمانش فرا ترسیده.اون دختری که دنبالش می گردیم حالا تو ابن کرۀ خاکی و در...
View ArticleClik here to view.
رمان کمبود عشق –قسمت دوم
رمان کمبود عشق – قسمت دوم لیلی که سعی داشت جلوی گریه اش را بگیرد،از حرمسرا بیرون امد و با قدمهای سنگین براه افتاد.در اتاق مخصوص مشاوره،علی بیک بالای اتاق بر کرسی نشسته بود،محمدپاشا طرف راست او و مهدی...
View ArticleClik here to view.
رمان کمبود عشق –قسمت سوم
رمان کمبود عشق – قسمت سوم صبح روز بعد ندیمه ی مخصوص سلطان والده به سراغش امد و وقتی او را هم چنان در بستر دید سری از نارضایتی تکان داد و باز کنیزکی که همراهش بود را انجا گذاشت و رفت.موقعی که کنیزک...
View ArticleClik here to view.
رمان کمبود عشق –قسمت آخر
رمان کمبود عشق – قسمت آخر چند شب بعد امین برای شام مهمان انها بود و کنار پریا داخل اشپزخانه پشت میز نشسته بودند و پریسا مشغول کشیدن برنج توی دیس بود.امین بو کشید و گفت: -به به ! چه بویی.واقعآ که اشپزی...
View ArticleClik here to view.
رمان ماری
رمان ماری رمان جذاب تلما – ماری کرلی ترجمه:شکوفه اخوان سرزمین خورشید،نیمه شب نیمه شب بود،هواتاریک نبودولی ،ستاره ای نیزدرآسمان دیده نمیشد.سکوت سنگینی در”خلیج آلتن”حکمفرما بود.نه صدای باد نه صدای مرغان...
View ArticleClik here to view.
رمان خاطره ها –قسمت اول
رمان خاطره ها – قسمت اول تیام در حالی که چهره اش از فرط هیجان ناخوشایندی که از وجودش فوران می شد برافروخته و گلگون بود، سری معلوم نیست کجا رفته! به هر جایی که فکر می کردم و حدس می زدم خبری ازش داشته...
View ArticleClik here to view.
رمان خاطره ها –قسمت دوم
رمان خاطره ها – قسمت دوم نه، حتی فکرش رو هم نمی تونم بکنم! اگه شرایط طوری رقم بخوره که پژمان به طرف فتانه کشیده بشه، مطمئنم که قصور از جانب من بوده! من همیشه رفتارم با اون مثل برخورد یه رباط سرد و خشک...
View ArticleClik here to view.
رمان خاطره ها –قسمت سوم
رمان خاطره ها – قسمت سوم حتی وقتی چشمانش را می بست، اتفاقات پای کوه پشت پلکهای بسته اش به نمایش درمی آمد. آن خنده های بی سر و ته فرناز، لبخندهای عمیق و بی معنی سروناز و نگاههای گهگاه فرزان که رعشۀ...
View ArticleClik here to view.
رمان سرنوشت ترنم –قسمت اول
رمان سرنوشت ترنم – قسمت اول نمیدونم خوشبختی سهم منه یا بدبختی نمیدونم آخر این زندگی قراره چی بشه فقط میدونم مـن میخوام زندگیمو خودم بسازم با همه سختی هاش..تا به خوشبختی برسم یه همپا میخوام..ولی تـو.....
View ArticleClik here to view.
رمان سرنوشت ترنم –قسمت دوم
رمان سرنوشت ترنم – قسمت دوم در جوابش گفتم:سهیل که اصلا..سهیل از خودمونه و نمیخوام اصلا پاش به ماجرا باز بشه ..اومده ثواب کنه یهو دیدی کباب شد !!منشی شرکت هم معلومه شهاب بهتر از من میتونه حق السکوتشو...
View ArticleClik here to view.
رمان سرنوشت ترنم –قسمت سوم
رمان سرنوشت ترنم – قسمت سوم به روزی فکر کردم که نتونم ثابت کنم و مجبور به طلاق بشم..با فکرشم اشکم سرازیر شد..هرچقدر که الان با عرشیا خشک و جدی برخورد کردم ولی بازم عاشقشم ..نمی تونم ازش جدا بشم..من یه...
View ArticleClik here to view.
رمان سرنوشت ترنم –قسمت آخر
رمان سرنوشت ترنم – قسمت آخر فردای اون روز از بیمارستان مرخص شدم..کلی به عاطفه سفارش کرده بودم که عرشیا و متین نفهمن باردارم.. دوست نداشتم چیزی بدونه..میخواستم ببینم با ندونستن این مساله برای داشتن خودم...
View ArticleClik here to view.
رمان آئینه های شکسته –قسمت اول
رمان آئینه های شکسته – قسمت اول فصل اول بخش اول یک دستم را روی شکمم گذاشته بودم و با دست دیگرم نرده های فلزی پل را گرفته بودم.روی پل کسی نبود که کمکم کند.با قدمهایی سست و لرزان راه میرفتم و گاهی...
View ArticleClik here to view.
رمان آئینه های شکسته –قسمت دوم
رمان آئینه های شکسته – قسمت دوم داشتم اینطوری فکر می کردم که مادر داخل شد و آمد کنارم و با بغض گفت: چرا لگد به بخت خودت میزنی؟!مطمئن باش کیوان بچه ی بدی نیست.هر چند تا حالا ندیدمش ولی می دونم که...
View ArticleClik here to view.
رمان آئینه های شکسته –قسمت سوم
رمان آئینه های شکسته – قسمت سوم فصل نهم بخش اول مادر دختر جوانی را که پشت سرش ایستاده بود نشانم داد و دهان باز کرد که چیزی بگوید که صدای کل کشیدن از بیرون و شلوغ شدن کنار در خبر از ورود عروس و داماد...
View ArticleClik here to view.
رمان آئینه های شکسته –قسمت چهارم
رمان آئینه های شکسته – قسمت چهارم پدر که ساکت به حرفهای من گوش می کرد سوال کرد: _ ببینم یعنی آبروی ما برای برات مهم نیست؟آبروی اون دختر و خانواده ش برات مهم نیست؟ جواب دادم: _ این مشکلیه که خودتون...
View ArticleClik here to view.
رمان آئینه های شکسته – قسمت پنجم
رمان آئینه های شکسته – قسمت پنجم _ اینا ساده ترین چیزایی هستن که تو زندگی مشترکمون هر دو تامون باید رعایت کنیم.اینکه وقتی مشکلی برامون پیش میاد به هم اعتماد کنیم و با همدیگه در میون بذاریم. چه حرفهایی...
View ArticleClik here to view.
رمان آئینه های شکسته – قسمت ششم
رمان آئینه های شکسته – قسمت ششم رمانی ها-فصل سی و یکم بخش اول آماده شده بودیم برگردیم اهواز.باید همان روز میرفتیم اما قبل از آن باید میرفتم از برادرم و زن برادرم خداحافظی کنم.هر چقدر مادر اصرار کرد...
View Article